پیامهای سلامتی برای هم نوعان در سراسر دنیا سایت تخصصی سلامت-چنانجه مایل به ازدواج دایم یاموقت هستید به وبسایتsegheh110.blogfa.comمراجعه نمایید درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب نويسندگان شنبه 7 مرداد 1391برچسب:چگونه می توان شخصی را از یک مرگ حتمی نجات داد؟!, :: 15:36 :: نويسنده : عبدولله
در یک گاردن پارتی خانم ژولی پایش به سنگی خورد وبا پشقاب غذا در دستش به زمین خورد، علت زمین خوردنش کفش جدید ش بود که هنوز به آن عادت نکرده بود. دوستان کمک کرده و او را از زمین بلند و بر نیمکت نشاندند و جویای حالش شدند.جواب داد حالش خوب است وناراحتی ندارد. مهماندار پشقاب جدیدی با غذا به ایشان داد. خانم ژولی بعد از ظهر خوبی را به اتفاق دوستانش گذراند و بسیار راضی به اتفاق همسرش به خانه برگشت. چند ساعت بعد همسر ژولی به دوستانی که در گاردن پارتی بودند تلفن کرد و اطلاع داد که ژولی را به بیمارستان برده اند. خانم ژولی در ساعت 18 همان روز در بیمارستانفوت کرد و پزشگان علت مرک را سکته مغزی : A.V.C (Accident vasculaire cérébral) تشخیص دادند. یک متخصص اعصاب (نرولوگ ) می گوید بعد از یک ضربه مغزی که منجر به خون ریزی رگی در ناحیه مغز شده،اگر شخص ضربه دیده را در زمانی کمتر از سه ساعت به بیمارستان برسانند امکان بر طرف کردن حادثه و نجات شخص بسیار زیاد است. ولی همواره باید قادر به تشخیص حادثه بود و این عمل بسیار ساده است. پزشک متخصص می گوید مهمترین وظیفه تشخیص حادثه خون ریزی مغزی است و بعد از تشخیص و قبل از سه ساعت باید شخص را به پزشک رساند.
متخصص می گوید یک شاهد حادثه با آشنا بودن به علائم خون ریزی مغزی می تواند با سه سئوال ساده از مریض به سهولت او را نجات دهد. اگر در آن گاردن پارتی یک نفر سئوالهای زیر را از ژولی کرده بود حتما“ ژولی زیبا و جوان اکنون زنده بود :
• 1 ــ از بیمار یا شخص ضربه مغزی خورده بخواهید به خندد. • 2 ــ از بیمار یا شخص ضربه خورده بخواهید دو دستش را بالا نگه دارد. • 3 ــ از بیمار یا شخص ضربه خورده بخواهید یک جمله ساده را تکرار کند. • مثلا“ بگوید خورشید در آسمان بسیار خوب می درخشد. اگر بیمار یا شخص ضربه خورده قادر به انجام یکی از این کارها نباشد باید فوری اورژانس را خبر کرده و بیمار را به بیمارستان منتقل کرده و به مسئول مربوطه عدم اجرای یک یا چند اعمال فوق را اطلاع داده تا ایشان پزشک را در جریان گذارد. شنبه 7 مرداد 1391برچسب:از منفی بافی دوری کنید, :: 15:35 :: نويسنده : عبدولله
شنبه 7 مرداد 1391برچسب:10 نگرش که مانع پیشرفت در زندگی می شود, :: 15:35 :: نويسنده : عبدولله
من تا کنون در مورد عقاید مختلف در انسان های متفاوت، صحبت های زیادی کرده ام و حرف های زیادی با شما در این مورد که چگونه می توانید عقاید خود را در جهت بهبودی زندگیتان تغییر دهید، بیان نموده ام. برخی از افراد هستند که دارای نگرش های غلطی در زندگی می باشند و من تصور میکنم که دیگر نوبت به آن رسیده باشد که چند نمونه از این موارد را مخاطب قرار داده و سعی در رفع آنها داشته باشیم.
در این قسمت چند نمونه از عادات نه چندان مناسب را برایتان ذکر می کنیم؛ ببینید که آیا در ذهن شما هم یک چنین گرایش هایی وجود دارند یا خیر؛
1- اگر در کاری شکست بخورید، بازنده هستید
این اتفاق ممکن است در تمام طول دوران تحصیلی و یا دوران شغلی برای ما اتفاق بیفتد. همه انتظار دارند که ما همیشه برنده، برنده، و برنده باشیم. شما باید این عقیده را در ذهن خود پرورش دهید که اگر چیزی را امتحان کردید، و در آن شکست خوردید، باید آنقدر آنرا تکرار کنید تا به نتیجه مطلوب دست پیدا کرده و پیروز شوید. اگر شما معتقد باشید که اگر در کاری شکست خوردید، آنوقت بازنده هستید پس باید بدانید که با این تفکر تمام مردم دنیا بازنده محسوب می شوند. با یک چنین اعتقادی فقط خودتان را از صحنه پیشرفت دور نگه می دارید. یک ایده نوین را جایگزین این تفکر غلط کنید.
2- اگر اجباری به تغییر نیست چرا تغییر کنیم
منظور من این نیست که به خاطر اصل تغییر و تحول در زندگی خود تغییر ایجاد کنید. بلکه نظر من این است که افراد باید با پیشرفت تکنولوژی خودشان را وفق داده از نوآوری ها بهره بیشتری در کارهای خود ببرند. ما باید تغییر کنیم تا بتوانیم در زندگی به جلو پیش برویم. تا آنجایی که می توانید از افرادی که به سکون تمایل دارند و از تغییر و تحول خوششان نمی آید پرهیز کنید. اگر متوجه تغییری می شوید که می تواند در زندگی شما پیشرفت ایجاد کنید حتماً آن را امتحان کنید.
3- تو به اندازه کافی مهارت نداری که از پس آن بربیایی
هیچ کس در زندگی از همان ابتدا به اندازه کافی در کاری مهارت بالا نداشته و همه بالاخره از یک جایی کار خود را شروع کردند.اگر تصمیم دارید کاری را انجام دهید، پس از همین حالا شروع کنید، به این دلیل که خیلی چیزها را در مورد آن مطلب نمی دانید، به خود استرس ندهید. حتماً نباید مدرک دانشگاهی داشته باشید تا بتوانید از عهده کاری بر بیایید. باید آنقدر تلاش کنید تا به هدف خود برسید. منابع دیگری بجز دانشگاه هم هستند که می توانند اطلاعات مفیدی را در زمینه های مختلف در اختیار شما قرار دهند. فقط باید راه و روش مناسب را پیدا کنید. اگر کارهایتان را به درستی انجام دهید و از راه درست وارد شوید و ارزش های خود را دست کم نگیرید، به راحتی دیگران متوجه توانایی های شما خواهند شد.
4- برای شروع کاری تازه خیلی دیر شده
میانگن عادی سن در اروپا برای آقایون 75 و برای خانم ها 79 است. این ارقام در امریکا و اروپا نسبت تقریباً مشابهی دارند. البته این رقم هر روزه در حال افزایش است و شاید روزی برسد که میانگین سن انسان ها به 100 سال نیز افزایش پیدا کند. این بدان معناست که هیچ وقت برای شروع کار تازه ای دیر نمی شود. شروع یک کار یا معامله تازه، راه مناسبی است که ذهن خود را فعال نگه دارید. همچنین این کار می تواند اشتیاق لازم برای انجام سایر کارها را نیز در اختیار شما قرار دهد. به هر حال هر کسی در یک سنی از دنیا می رود، اگر بخواهید منتظر روز مرگ خود بنشینید، آنوقت به هچ کاری نمی رسید، پس فقط هر کار تازه ای را امتحان کنید، اینطوری از زندگی لذت بیشتری خواهید برد.
5- پذیرش جبر مطلق
این شما هستید که زندگی خود را کنترل می کنید و هیچ کس دیگری نمی تواند این کار را بدون خواست و اراده شما انجام دهد. خداوند در درون شما نهفته است و نیروهای درونی شما را تقویت می کند. زمانی که نماز می خوانید، نه تنها شکر خداوند را به جا می آورید، بلکه خودتان را به یک زندگی بهتر ترغیب می کنید. زمانیکه از او طلب بخشش می کنید، از خودتان بخشش می خواهید. هیچ کس در جهان هستی نمی تواند واکنش های شما را کنترل کند. هیچ گاه اجازه ندهید یک چنین ایده ای به ذهن شما خطور کند. نباید به هیچ چیز و هیچ کس اجازه دهید که کنترل زندگیتان را به عهده بگیرند. برای خودتان زندگی کنید و به دیگران هم کمک کند که این کار را انجام دهند.
6- قدر و لیاقت شما محدود نیست
این حقیقت که شما زنده هستید و زندگی می کنید، باعث می شود که از شما یک انسان منحصر بفرد بسازد. اگر می خواهید در تمام مراحل زندگی از دیگران برتر باشید باید برای آن زحمت بکشید و تلاش کنید. همه افراد دارای استعدادها و توانایی هایی هستند که خودشان هم از آنها خبر ندارند. همه چیز را امتحان کنید تا بالاخره چیزی را که به آن علاقه دارید پیدا کنید. من به شدت اعتقاد به تغییر و تحول دارم. حتماً لازم نیست که در تمام طول عمر خود تنها یک کار را تکرار کنید. شیوه زندگی کردن خود را آنقدر تغییر دهید تا اینکه به راهی برسید که از صمیم قلب آنرا دوست می دارید.
7- جهان اطراف ما تغییر نمی کند
دنیا از شما تشکیل شده. هر فردی که بر روی این کره خاکی زندگی می کند، یک دنیای متفاوت در ذهن خود دارد. تو دنیا را همانند من نمی بینی و من هم دنیا را مانند تو و خیلی از افراد دیگر نمی بینم. بنابراین همه چیز در دنیا به شما بستگی دارد. حالا به من بگویید: برای تغییر دنیای خود قصد دارید چه کاری انجام دهید؟
8- هیچ کس مرا قبول ندارد
من به شما اطمینان دارم اما نظر من هیچ ارزشی ندارد، نظر هیچ کس مهم نیست؛ شما خودتان هستید که باید به خود اعتماد کنید. به محض اینکه به خودتان ایمان پیدا کردید دیگران هم به شما اعتماد پیدا می کنند، اما سعی کنید خودتان را به نظریات دیگران وابسته نکنید.
9- من هیچ وقت نمی توانم خیلی پولدار شوم
من این جمله را بارها و بارها از زبان دیگران شنیده ام. ذهن ما همان قدر پول در می آورد که انتظارش را دارد. اگر من دائماً به خودم بگویم: "هیچ راهی وجود ندارد که من بتوانم میلیونی پول در بیاورم" ذهنم دیگر دنبال راههای نمی گردد که از طریق آن بتوانم میلیون ها تومان پول بدست آورم. اصلاً مهم نیست که افکار شما تا چه حد بلند پروازانه باشد حتی اگر به نتیچه هم نرسید حداقل یک ایده جدید را خلق کرده اید.
10- هیچ کاری در این مورد از دستم بر نمی آید
ناآگاهانه است! شما می توانید جنبه های مختلف زندگی خود را تغییر دهید. برخی از افراد نمی توانند یک چنین نگرشی را در ذهن خود ایجاد کنید و این مسئله واقعاً شرم آور است. زندگی ممکن است دشواری های بسیار زیادی را داشته باشد و تصمیم گیری هم دل و جرات زیادی می خواهد، اما شما توانایی تغییر همه چیز را دارید. بدانید که از زندگی خود چه می خواهید، ببینید چه مراحلی را باید طی کنید و بعد هم همه چیز را تغییر دهید. شنبه 7 مرداد 1391برچسب:30 راز شادکامی برای دستیابی به بالاترین لذت زندگی, :: 15:33 :: نويسنده : عبدولله
برای خیلی از ما هدف زندگی فقط پر بودن حساب بانکی، داشتن بهترین خانه و جدیدترین اتومبیل نیست. هدف زندگی برای خیلی از افراد فقط خوشبختی است، خوشبختی.
بعضی از آدم ها ممکن است خوشبخت تر از دیگران به دنیا آمده باشند و بتوانند لذت زندگی را تمام و کمال ببرند. برای بقیه، دست یافتن به خوشبختی چندان هم ساده نیست، یعنی برای آنها اینطور برنامه ریزی نشده است.
اما اینهم مثل برنامه ریزی های دیگر، قابل تغییر است. شما می توانید بااستفاده از نکاتی که در این مقاله برایتان عنوان می کنیم، برنامه زندگیتان را از نو بنویسید تا بالاترین درجه خوشبختی از آنِ شما شود.
ببینید چه چیز شما را خوشحال می کند. افراد مختلف با چیزهای مختلفی خوشحال می شوند. اگر نمی دانید که چه چیز باعث شادی شما می شود، چیزهای مختلف را امتحان کنید. موارد زیر می تواند شروع خوبی برایتان باشد. اطرافتان را با افراد شاد و خوشبخت پر کنید. اگر در کنار افراد عصبانی، افسرده و ناراحت باشید، به شما هم منتقل خواهد شد. کاری هم از دست شما ساخته نخواهد بود. اما اگر در کنار افراد شاد و خوشحال باشید، شادی آنها به شما نیز انتقال می یابد و عادات آنها را یاد گرفته و مثل آنها به اتفاقات بد واکنش می دهید. و خیلی زود ریشه افکار و تاثیرات منفی از زندگیتان کنده شده و افکار مثبت جای آن را خواهد گرفت.
قدردانی کنید. سعی کنید هر روز زمانی را به قدردانی و شکرگذاری اختصاص دهید. به این فکر کنید که باید بابت چه چیز و از چه کسانی شکرگذار باشید و از کسانی که کار خوبی برایتان کرده اند، به طریقی تشکر و قدردانی کنید. به راه حل فکر کنید. به جای فکر کردن به مشکلات، به مرحله بعدی بروید: اینکه چطور می توانید آن را حل کنید. اگر بتوانید همیشه به راه حل مشکلات فکر کنید و چنین طرز فکری را در خود رشد دهید، مطمئناً بسیار شادتر زندگی خواهید کرد.
با دیگران ارتباط برقرار کنید. تاجایی که می توانید با کسانیکه دوستشان دارید وقت بکذرانید. این میتواند یک تلفن زدن ساده یا یک ملاقات کوتاه باشد. با آنها گفتگو کنید، کارهایتان را با هم انجام دهید و صمیمیت برقرار کنید.
مسائل را بپذیرید. ممکن است معمولاً از نآن آن آگاه نباشیم اما معمولاً میخواهیم خودمان، اطرافیانمان و چیزهای اطرافمان را تغییر دهیم. این راه قطعاً به بدبختی و ناراحتی منجر خواهد شد چون ما قادر به عوض کردن و کنترل دنیا نیستیم. باید مه چیز را آنطور که هست بپذیریم، سعی کنیم نهاآنها را درک کنیم یا یایا حتییا حتی دوستشان بداریم. خودتان را هم باید آنطور که هستید بپذیرید و به خودتان اجازه دهید که فقط خودتان باشید، سعی کنید خودتان را درک کرده و دوست داشته باشید. با سایرین هم همین برخورد را داشته باشید.
برای چشیدن طعم زندگی وقت بگذارید. به جای پریدن از یک شاخه به شاخه دیگر و با عجله انجام دادن کارها، تصمیم بگیرید که هر روز کارهای کمتری را انجام دهید، قرارملاقات های کمتری بگذارید و... آنگاه هر کار را آرام تر، با تمرکز و راحتی بیشتر انجام دهید و سعی کنید زمان حالتان را از دست ندهید و از آن نهایت استفاده و لذت را ببرید. به جزئیات دقت کنید. زمانی که احساس خوبی دارید، از هیچ چیز ناراحت نیستید، غذایی واقعاً خوشمزه را مزه می کنید، یا هر احساس مطبوع دیگر را تشخیص دهید. دقت کردن به این جزئیات ساده به شما کمک می کند روی زمان حال متمرکز شوید.
به خودتان جایزه بدهید. هر روز چند دقیقه هم که شده برای جایزه دادن به خودتان وقت بگذارید. این جایزه هر چیزی می تواند باشد، یک تکه شکلات، یک حمام گرم، راه رفتن با پای برهنه روی چمن های حیاط، یا حتی یک چرت کوتاه. این باید بگذرد. وقتی اتفاقات بد می افتد، و شما برای قبول آن مشکل دارید، همانطور که گذشتگان فکر می کردند، با خودتان فکر کنید: این هم باید بگذرد. و مطمئن باشید که آن اتفاق بد هم گذشته و شما جان سالم به در خواهید برد.
بخشش کنید. وقتی به دیگران بخشش می کنید، چه پول باشد یا وسائلی که دیگر به آن نیازی ندارید یا حتی وقتتان یا عشقتان، شادتر خواهید شد. همین امروز اینکار را امتحان کنید، مطمئن باشید که تفاوت شگرفی در زندگیتان حاصل خواهد شد.
علایقتان را دنبال کنید. اگر کاری را انجام دهید که واقعاً به آن علاقه داشته باشید، مطمئناً شادتر خواهید بود. این یکی از بهترین کارهایی است که میتوانید برای نزدیک شدن به احساس شادی و خوشبختی انجام دهید. اگر غیرممکن به نظر رسید، دلسرد نشوید. دیگران هم این کار را انجام داده اند پس مطمئن باشید که شما هم می توانید.
به دستاوردهایتان نگاهی بیندازید. به جای اینکه به کارهای نکرده تان یا به کارهایی که در آن شکست خورده اید نگاه کنید، به کارهایی که با موفقیت به پایان رسانده اید فکر کنید. خیلی وقت ها این کارهای خیلی بیشتر از آن چیزی است که خودمان فکر می کنیم.
بخندید. عمل ساده خندیدن به تنهایی می تواند شما را شادتر کند. یک فیلم خنده دار نگاه کنید، جوک بگویید، کتاب های طنز و فکاهی بخوانید و تا میتوانید بخندید.
بفهمید که استحقاقش را دارید. شما شایسته شادی و خوشبختی هستید. همین جمله ساده برای خیلی از افراد اهمیت زیادی دارد چون آنها تصور نمی کنند که واقعاً استحقاق شاد بودن را داشته باشند. اگر احساس می کنید شما نیز چنین تصوری از خود دارید، باید اول بفهمید که این تصور نادرست است و شما لایق بالاترین شادی ها هستید.
در کارتان غوطه ور شوید. وضعیتی وجود دارد که در آن شما خودتان را در کاری غرق می کنید و دنیای اطرافتان را فراموش می کنید. این کار موجب شادی و بازده بسیار بالا خواهد شد. با از بین بردن چیزهایی که باعث پرت شدن خواستان می شود، و شروع یک کار مشکل (اما قابل انجام) و مورد علاقه خود می توانید به شدی دست پیدا کنید.
هدف داشته باشید. داشتن هدف های زیاد منجر به بیهودگی می شود. یک هدف برای خود انتخاب کنید و روی آن متمرکز شوید. و برای رسیدن به آن تا میتوانید تلاش کنید. رسیدن به هدف ها موجب شادی و خوشبختی شما میشود.
الهام بگیرید. کتاب ها و مجلاتی که درمورد داستان های موفقیت آمیز مربوط به کاری که میخواهید انجام دهید، نوشته اند، را مطالعه کنید. اینکار به شما الهام و انرژی می دهد.
جشن بگیرید. وقتی کار درستی انجام می دهید، وقتی کاری را به پایان میرسانید، و احساس می کنید از نتیجه کار راضی هستید، به خودتان جایزه بدهید و جشن بگیرید.
خودمختار شوید. سعی کنید حداقل در یکی از جنبه های زندگی خود خودمختار شوید. اگر در زمینه کارتان باشد که بسیار عالی خواهد بود اما اگر اینطور نبود جای دیگری را پیدا کنید مثل یک سرگرمی فرعی یا یک فعالیت اجتماعی. برای شاد بودن باید کنترل کارهایتان دست خودتان باشد.
برای انجام کارهایی که دوست دارید، وقت بگذارید. با کم کردن بعضی از تعهداتی که علاقه چندانی به انجام آن ندارید، و جایگزین کردن آن با کارهایی که به آن علاقه مندید، شادی را تجربه کنید.
مهربانی کنید. هر روز، سعی کنید به طریقی به اطرافیانتان مهربانی کنید. این مهریانی ها هر چند هم کوچک باشد، مثل باز کردن درب برای دیگران، لبخند زدن به آنها و از این قبیل، باعث شاد شدن شما می شود.
ورزش کنید. یک پیاده روی کوتاه یا دو می تواند استرس شما را کاهش داده و روحیه تان را تقویت کند. هیچ کاری سخت نیست.
افکار منفی را از بین ببرید. افکارتان را تحت کنترل داشته باشید. وقتی به افکار منفی رسیدید سعی کنید به جای آن به چیزی خوب فکر کنید.
حسادت هیچ کمکی به شما نمی کند. خیلی ها عادت دارند همیشه به افراد موفق و شاد حسادت کنند. مطمئن باشید اینکار شما را به هیچ کجا نمیرساند. به جای حسادت ورزیدن سعی کنید برای آنها خوشحال باشید. بعد روی خودتان و کارهای مثبتتان تمرکز کنید.
از دیدن و گوش دادن به اخبار خودداری کنید. شاید این به نظرتان پیشنهادی عجیب بیاید اما مطمئن باشید اگر یکبار آن را امتحان کنید هیچوفت پشیمان نخواهید شد. به جای اخبار می توانید کتاب هایی بخوانید یا به موسیقی گوش دهید که روحیه تان را تقویت میکند.
یک چیز جدید یاد بگیرید. عجیب است که خیلی از ما از امتحان کردن کارهای جدید واهمه داریم و وقتی چیزی را نمی دانیم خیلی زود می پذیریم. اما یاد گرفتن مهارت های جدید یا اطلاعات تازه یکی از لذت بخش ترین کارهایی است که می توانید انجام دهید.
به طبیعت روی آورید. برای تماشای طلوع یا غروب خورشید بیرون بروید. آب را تماشا کنید، چه رودخانه باشد، چه دریا و چه اقیانوس. ابرها و ستاره ها را تماشا کنید. به حیوانات نگاه کنید. به آدم ها نگاه کنید. و از همه طبیعت الهام بگیرید.
بیشتر بخندید. وقتی در یک موقعیت ناراحت کننده هستید، به اطرافتان نگاهی بیندازید؛ پوچ بودن آن را درک کنید و فقط بخندید. مطمئن باشید برای هیچ کس اهمیتی نخواهد داشت. پس بخندید و شاد باشید. شنبه 7 مرداد 1391برچسب:چگونه افکار منفی خود را شناسایی کنیم ؟, :: 15:30 :: نويسنده : عبدولله
_ هرگاه متوجه شدید که خلقتان تغییر کرده یا بدتر شده از خودتان بپرسید : در حال حاضر چه چیزی از ذهنم می گذرد ؟ ممکن است افکار شما واکنش به واقعه ای باشد که به تازگی یا دقایق اخیر اتفاق افتاده باشد و با آنکه واکنش نسبت به مجموعه ای از حوادث گذشته در ذهنتان خطور کند .
آگاهی یافتن درباره موارد زیر در مورد افکار افسردگی زا از اهمیت برخوردار است .
1 - افکار منفی بیشتر خالت خودآیند را دارند . در واقع آنها براساس منطق یا استدلال به ذهن نمی رسند ، بلکه یکباره به ذهن خطور می کنند .
2 - این افکار غیر منطقی و نامعقول هستند و به هدف مفیدی نمی انجامند . آنها احساس شما را بدتر می کنند و مانع از دستیابی شما به اهدافی می شوند که در حقیقت از زندگی توقع دارید . اگر آنها را به دقت ارزیابی کنید ، احتمالا در خواهید یافت که به نتیجه گیری عجولانه ای دست زده اید کهدر حقیقت درست نیستند .
3 - اگر چه این افکار غیرمنطقی هستند ، ولی زمانی که به ذهنتان خطور می کنند ، کاملا قابل قبول به نظر می رسند . دقیاقا مانن یک فکر واقعی ، مانن این که تافن زنگ می زند، باید گوشی را بردارم .
4 - هر چه بیشتر به این افکار منفی معتقد باشید ، احساس بدتری در شما به وجود می آید . اگر اجازه دهید که در چنگال این افکار غوطه ور شوید ، در خواهید یافت که همه چیز را به شکل منفی تفسیر می کنید .
از آنجا که همه چیز توصیه کننده به نظر می رسد ، هر چه بیشتر تسلیم و نومید خواهید شد . شما با یادگیری شناخت افکار منفی خودتان و با درک این که این افکار به چه دلیل نادرست و غیر منطقی اند ، می توانید به خود کمک کنید . شنبه 7 مرداد 1391برچسب:آیا حقیقت دارد؟, :: 15:28 :: نويسنده : عبدولله
این پرسش که " که آیا حقیقت یا واقعیت دارد؟ " دو پاسخ دارد: " بله " و "نه". اگر معتقد باشید که حقیقت دارد – حقیقت دارد و اگر معتقد باشید که حقیقت ندارد – حقیقت ندارد. لیوان آب (بسته به اینکه چگونه آنرا بنگرید) نیمی پر است و نیمی خالی. براستی که میلیاردها اندیشه وجود دارد که می توان برای اندیشیدن برگزید. بیشتر ما همان اندیشه هایی را انتخاب می کنیم که پدر و مادرمان بر می گزینند. اما مجبور نیستیم که این شیوه را ادامه دهیم. هیچ قانونی نمی گوید که تنها یک راه برای اندیشیدن وجود دارد. هر اعتقادی را که برمی گزینم برای من به حقیقت در می آید و هر اعتقادی که شما برگزینید برای شما به حقیقت درمی آید. وقتی اندیشه های ما کاملا متفاوت باشد زندگی ها و تجربه های ما نیز می تواند کاملا متفاوت باشد. اندیشه های خود را بیازمایید به هرچه معتقد باشیم برای ما به حقیقت در می آید. اگر ناگهان دچار مصیبت مالی شده اید چه بسا در یکی از سطوح اندیشه معتقد باشید که استحاق رفاه مالی را ندارید یا به فشار یا قرض اعتقاد دارید. شاید معتقد باشید که هیچ چیز خوبی دوام ندارد. آیا معتقدید که زندگی منتظر است تا شما را گیر بیندازد؟ بارها این جمله را شنیده ام که "من نمی توانم برنده شوم". اگر به نظر می رسد که نمی توانید رابطه دلخواه خود را به دست آورید شاید معتقد هستید که : "هیچ کس دوستم ندارد" یا " من دوست داشتنی نیستم". اگر وضع سلامتی تان خوب نیست شاید معتقد هستید که : "وضع سلامتی هیچ یک از افراد خانواده ما تعریفی ندارد". یا شاید فکر کنید که قربانی هوا هستید یا شاید بیندیشید : "به این دنیا آمده ام که رنج ببرم". یا اینکه : "مصیبت پشت مصیبت می آید". یا شاید هم عقیده ی دیگری داشته باشید و شاید هم اصلا ندانید که عقیده ای دارید. بیشتر مردم ابدا متوجه نیستند. آنها تنها شرایط بیرونی را می بینند تا لحظه ای که کسی نتواند رابطه ی میان تجربه های بیرونی و اندیشه های درونی را نشانتان دهد همچنان در زندگی خود به صورت یک قربانی به جای خواهید ماند. مساله اعتقاد مشکلات مالی لیاقت پول داشتن را ندارم دوست و همدم نداشتن هیچ کس دوستم ندارد مشکلات شغلی آنقدر که باید خوب نیستم مشکل انسان هر چه باشد از الگو یا قالب فکری سرچشمه می گیرد و الگوها و قالب های فکری را میتوان عوض کرد. همه مسایلی که در زندگی با آنها دست به گریبانیم و با چنین تردستی فریبمان می دهند شاید حقیقتی به نظر برسند یا ما احساس کنیم که حقیقت دارند. مساله ای که با آن سروکار داریم هر اندازه نیز دشوار به نظر برسد حاصل یا اثر بیرونی الگوی اندیشه ای درونی است. اگر نمی دانید کدام اندیشه ها مشکلات شما را آفریده اند به مسایل زندگی تان بنگرید. از خود بپرسید " چه اندیشه هایی در سرم میگذرد که این مشکل را آفریده است؟ " اگر به خود این فرصت را بدهید که مدت زمانی آرام بنشینید و این سوال را بپرسید هوش و خرد خود شما پاسخ را نشانتان خواهد داد. اگر می خواهید عبارت های تاکیدی شما برایتان به حقیقت در آیند لازم است به جملات زیر اعتقاد نداشته باشید: _ پول که توی خیابون نریخته _ پول کثیف و ناپاک است _ پول پلید است _ من فقیرم اما پاک و درستکارم _ ثروتمندان کلاه بردارند _ نمی خواهم پول داشته باشم و به خودم مغرور شوم _ من هرگز کار خوب پیدا نمی کنم _ من هیچ وقت پول در نمی آورم _ پول آسان از دست میرود و سخت به دست می آید _ من همیشه قرض دارم _ مردم فقیر همیشه زیر دست اند _ پدر و مادرم تنگدست بودند و من هم فقیر خواهم ماند _ هنرمندان مجبورند زحمت بکشد _ فقط شیادان می توانند پولدار باشند _ اول نوبت دیگران است _ لیاقتش را ندارم _ استحاق پول در آوردن را ندارم _ هرگز به کسی نگو که در بانک چقدر پول داری _ پول قرض نده _ یک قران یک قران باید جمع کرد _ برای روز مبادا پولی کنار بگذار _ هر لحظه ممکن است کسادی پیش آید _ من از پولدار ها بیزارم _ آدم در صورتی پولدار میشود که تقلا کند کدام یک از این اعتقاد ها باور شماست؟ آیا واقعا فکر می کنید که چنین اعتقاداتی برایتان ثروت می آورد؟ اینها اندیشه های محدود و کهنه اند. شاید خانواده شما درباره پول چنین اعتقاداتی داشتند. زیرا تا زمانی که اعتقاد های آنها را خود آگاهانه رها نکنیم این باورها با ما می مانند این اعتقادها از هر کجا که آمده باشند _ اگر می خواهید توانگر شوید _ باید هشیاری شما را ترک کنند. به نظر من ثروت راستین با داشتن احساس نیکو نسبت به خود آغاز می شود همچنین این احساس که هرگاه بخواهید کاری را بکنید آزاد هستید. مساله هرگز مقدار پول و میزان ثروت نیست. مساله جایگاه ذهنی شماست. ثروت یا فقر تنها نمایانگر آرمان هایی است که در سر شما می گذرد. " من لایق بهترین هستم و اکنون بهترین را می پذیرم" شنبه 7 مرداد 1391برچسب:روش برخورد با افکار وسواسی, :: 15:22 :: نويسنده : عبدولله
خانم ها اصولاً تمایل بیشتری به انجام این امر دارند.
خودخوری نوعی تفکر است که بواسطه آن فرد مانند یک موش در قفس بر روی حلقه های گرد یک تردمیل راه می رود و دوباره به جای اول باز می گردد. بیشتر جنبه وسواسی داشته و در مورد شکست های گذشته و ابهام های آینده معنا پیدا میکند و نهایتاً منجر به صورت پذیرفتن کار خاصی نخواهد شد.
این مسئله دارای دو بعد منفی است. هنگامی که روی مشکلات دقیق شده و شیارهای داخلی مغز را به تفکر در مورد آن وا می دارید، میزان اضطراب و افسردگی افزایش پیدا می کند. از سوی دیگر به هیچ نتیجه ای نمی رسید، به همین دلیل دست به هیچ گونه اقدامی نمی زنید و در نتیجه مشکلتان حل نشده باقی خواهد ماند.
به گفته دکتر "سوزان نولن" دلیل این امر که خانم ها گرایش بالایی به انجام این کار دارند، تفاوت های احساسی آنها با مردان است. آنها برای روابط خود با جنس مخالف ارزش بسیار زیادی قائل هستند، بنابراین تمایل دارند تا وقت زیادی را صرف آن کنند؛ به همین دلیل بیشتر این زمان را صرف تحلیل و بررسی ذهنی نقاط گنگ و ابهام آمیز رابطه خود می کنند.
این کار، آنها را به جایی نمی رساند، آزرده می شوند و به مرور زمان نوعی عقده روحی در وجودشان شکل می گیرد. آقایون درست در نقطه عکس خانم ها قرار دارند. آنها بدون اینکه در مورد مشکلات روابط خود فکر چندانی کنند، بیشتر دست به عمل می زنند که البته لازم به ذکر است که همیشه به نتیجه دلخواهشان نمی رسند.
زمانیکه نوبت به انتخاب یک روش صحیح برای فکر کردن می رسد، بهتر است که خانم ها و آقایون هر چیزی را که نمی دانند از یکدیگر یاد بگیرند.
استراتژی هایی که در این قسمت به آنها اشاره شده، به شما کمک می کند که بتوانید در شرایط دشوار و چالش برانگیز سالم فکر کنید:
میزان وسواس فکری خود در مورد یک موضوع خاص را اندازه گیری کنید. از دوستان و حتی دشمنان خود بپرسید که به نظر آنها شما تا چه حد دچار وسواس فکری هستید. رتبه بندی شما می تواند شامل موارد کم، متوسط، زیاد و خیلی زیاد باشد.
ببنید که مشکل شما از چه موضوعی نشات می گیرد. آیا به فرزندانتان مربوط می شود؟ یک مشکل شغلی است؟ و یا در مورد خرید یک جارو برقی جدید است؟! زمانی در حدود 5 دقیقه را به این کار اختصاص دهید. پس از اتمام این مدت زمان، باید آماده ورود به مرحله بعدی شده باشید.
اگر احساس کردید که باید بیش از 5 دقیقه به مشکل خود فکر کنید، فرصت مناسبی است تا خودتان متوجه شوید که خودخوری می کنید.
آقایون به راحتی از پس تفکرات احساسی خود بر می آیند. چه مدت زمانی را صرف فکر کردن به مسائل غیر احساسی می کنید؟ آیا اگر وقتی را صرف غصه خوردن و واقعیت های تلخ زندگی نکنید، روزتان شب نمی شود و هفته ها سپری نخواهند شد؟ این بار هم از خانواده، اقوام، دوستان و حتی دشمنانتان بپرسید که تا چه حد خودتان را با افکار منفی سرکوب می کنید.
اگر شما فردی هستید که دائماً در حال سرکوب نیازهای شخصی تان هستید، 5 دقیقه به خودتان وقت بدهید تا بر روی مشکلی که موجب بروز سرکوبی شخصی می شود، فکر کنید. البته اگر کسی را پیدا کنید و با او در رابطه با مشکل خود صحبت کنید، بهتر است. او می تواند بازپردهای بیشتری در اختیاز شما قرار دهد و شما را به سمت عمل سوق دهد. احتمال موفقیت در این شیوه بالاتر است.
یکی از مشکلات اساسی که اغلب افرادی که دچار وسواس فکری هستند با آن مواجه می شوند این است که در حین انجام کار دچار حواسپرتی می شوند و نمی توانند بر روی کاری که می کنند تمرکز داشته باشند و مرتباً فکرشان به سمت مشکلی که در ذهن درست کردند، کشیده می شود. زمانیکه چنین حالتی به شما دست می دهد باید از تکنیک های تمرکز حواس استفاده کنید. قدم بزنید، در باغچه خانه باغبانی کنید، به آشپزخانه بروید و آشپزی کنید، یا یک کتاب را باز کرده و شروع به مطالعه کنید.
باید به ذهنتان آموزش دهید که یک مشکل، زمانی حل می شود که ابتدا به صورت محاظه کارانه بر روی آن تمرکز کنید و سپس دست به عمل بزنید. هر دوی این موارد لازم و ملزوم یکدیگر هستند و بدون وجود یکی از آنها هیچ کاری به جلو پیش نخواهد رفت و هیچ مشکلی حل نخواهد شد. البته در روابط مختلف باید عکس العمل های متفاوت انجام دهید و به درستی بدانید که چه میزان تفکر و چه مقدار عمل، در چه زمانی باید انجام داد. این مطلب به میزان جدیت و انرژی شما نیز بستگی دارد. شما می توانید هر مقدار که مایل هستید فکر کنید و عمل کنید. به هر حال با به کارگیری هر دوی این موارد مطمئن باشید که در مسیر صحیح قرار می گیرد. شنبه 7 مرداد 1391برچسب:حرف زدن آسان است اما عمل کردن دشوار, :: 15:18 :: نويسنده : عبدولله
حقیقت مسئله این است که هر کسی با یک دهان و تارهای صوتی می تواند با دیگران حرف بزند. می تواند اینقدر حرف بزند که به کلی خسته و درمانده شود. درمورد همه چیز می تواند حرف بزند. می تواند ادعا کند که بهترین است، می تواند تهدیدتان کند یا حتی فحش و بد و بیراه نثارتان کند. می تواند دروغ بگوید، راست بگوید، فریبتان بدهد یا قصه هایی را از خود ببافد که حقیقت نداشته است، مگر اینکه بتواند حرف هایش را با عمل ثابت کند. قهرمانی که قهرمان نبود بیشتر آدم ها خیلی حرف می زنند. نظرشان را در مورد همه چیز ابراز می کنند، چه از آنها خواسته باشند چه نخواسته باشند. آنها به جای اینکه با اعمال و کارهایشان زندگی کنند، با حرف زندگی می کنند. حتماً تابه حال با افراد خالی بندی برخورد داشته اید که گوشه ای نشسته و از خاطرات خود شروع به صحبت می کند. با توجه به حرف هایش شما تصور خواهید کرد که او یک قهرمان، یک ورزشکار یا آدم مهمی است، تا اینکه در آخر کار وقتی تا مقصد دنبالش می کنید می بینید که وارد پمپ بنزین شده و به کارش ادامه می دهد. جریان چیست؟ بله، این فرد واقعیت خود را دوست ندارد، به همین دلیل تصویر یک قهرمان را برای خود می سازد تا همه قبولش کنند. البته او باید بداند که در زندگی کوچک خود، واقعاً یک قهرمان است، فقط باید این مسئله را بپذیرد. هر کسی با کمی قوه ی تعقل می تواند قهرمان باشد. حرف هایتان را عمل کنید مردان واقعی معمولاً افرادی هستند که کمتر حرف می زنند. فقط در مواقع لزوم عقاید خود را ابراز می کنند. هیچوقت آنها را در حال پرحرفی نمی بینید چون برای آنها وقت طلا است. حرف فقط زمانی می تواند برای آنها به منزله ی سلاح باشد که بتوانند آن را با عمل ثابت کنند. خیلی وقت ها شنیده ایم که افراد هنگام رویارویی با مشکلات چه تهدیدات احمقانه ای می کنند که هیچ وقت عملی نمی شود. با این کار دیگر کسی او را جدی تلقی نخواهد کرد. برای اینکه دیگران ما را جدی بگیرند، هیچ وقت نباید حرفی بزنید که نتوانید آن را با عمل ثابت کنید. اما اگر کسی شما را جدی تلقی نکرد، عصبانی نشوید. تا جایی که می توانید همه ی حرف هایتان را به عمل برسانید. لازم نیست که سخنرانی کنید. حرفتان را واضح و کامل بیان کنید طوری که همه متوجه بشوند. اگر باز دیگران نفهمیدند، دیگر وقتش رسیده که آن را عملی کنید. سعی نکنید به خاطر نفهمیدن دیگران شروع به پرحرفی برای توضیح آن کنید. از قدیم گفته اند، کم گوی و گزیده گوی چون دُر. خلاصه حرف بزنید، اما جملات پرمعنی بگویید. و برای اینکه قدرت و احترام خود را همه جا حفظ کنید حرفی نزنید که نتوانید آن را اجرا کنید. و اگر هم زدید به هر قیمتی که شده آن را عملی کنید. فقط حرف نزنید، عمل کنید عیب ندارد اگر به همه ی دنیا اعلام کنید که چه کارهایی می خواهید انجام دهید. اما اول آن را نشان دهید. حرف زدن آسان است، این عمل کردن است که از عهده ی هر کسی برنمی آید. حرفی نزنید که نتوانید آن را با عمل ثابت کنید. اما اگر قادر به عمل کردن هستید، دیگر می توانید هر حرفی خواستید بزنید.
شنبه 7 مرداد 1391برچسب:مطالب جالب و آموزنده, :: 15:14 :: نويسنده : عبدولله
800x600 مطالب جالب و آموزنده
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
||||
|